مسأله . [ م َ ءَ ل َ
/ ل ِ ] (ع اِ) مسألت . مسألة. حاجت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درخواست . نیاز. خواهش . ج ، مسائل . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || یکی از مطالب علمی و بیشتر فقهی . سوءالهای فقهی . (یادداشت مرحوم دهخدا). قضیه ٔ علمی . سؤال و پرسش علمی یا فقهی
: کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی
مسأله خواند تا بگذرد از شب سیکی .
منوچهری .
بوصادق را نشست و خاست افتاد با قاضی بلخ ... و دیگر علما و مسأله های خلافی رفت . (تاریخ بیهقی ص
206).
نبرد پیش مصاف آزموده معلومست
چنان که مسأله ٔ شرع پیش دانشمند.
سعدی (گلستان ).
عین صواب است و مسأله بی جواب . (گلستان سعدی ). الاغلوطة؛ مسأله ٔ دشوار. (دهار). || مطلب . موضوع . قضیه . مبحث
: نامه ها فرستی [ حصیری ] با قاصدان مسرع تا آن مسأله راحل کرده آید. (تاریخ بیهقی ص
211).
-
مسأله ای نیست ؛ اهمیتی ندارد. موضوع مهمی نیست . چیز ساده ای است .
-
مسأله ٔ غامضة ؛در اصطلاح تصوف ، بقای اعیان ثابت است بر عدم خود با تجلی حق به نام نور. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| در اصطلاح اهل نظر، دعوی است از آن جهت که بر آن یا بر دلیل آن سؤال واردمی شود. و نیز بر قضیه ٔ علمی که بیان آن را خواستار باشند اطلاق شود. و گاهی بر محمول نیز اطلاق کنند. (ازکشاف اصطلاحات الفنون ).
-
مساءَلَةٌ ؛ خطابی به هنگام طرح مسأله ای و مشکلی نزد کسی که او پاسخ آن تواند داد و رفع اشکال تواند کرد.
|| رساله ٔ عملیه ٔ فتاوی مجتهدی حی و أعلم . کتابهای خرد فقهی و بیشتر در احکام صوم و صلوات و حیض و نفاس که حاوی فتاوی اعلم حی است . (یادداشت مرحوم دهخدا). || کنایه از آلت رجولیت و دستگاه تناسلی مردان و گاه زنان است چنانکه بطنز زنی را که بی ریخت و بدادا است «نازنین صنم جواهرمسأله » گویند. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).