اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مستی

نویسه گردانی: MSTY
مستی . [ م ُ ] (حامص ) (مرکب از مست به معنی گله و شکایت + ی حاصل مصدر) ۞ گله کردن . (لغت فرس اسدی ). ناله . شکوه . شکایت :
مستی مکن که نشنود او مستی
زاری مکن که ننگرد او زاری .

رودکی .


به فرمان شاه آنکه سستی کند
همی از تن خویش مستی کند.

فردوسی .


بقا باد آن ملک را کز بد خویش
نباید ۞ هیچ مستی و ستغفار.

فرخی .


هزار نفرین کردم ز درد بر ایام
هزار مستی کردم ز گردش اختر.

عنصری .


باده خور و مُستی کن مُستی چه کنی از غم
دانی که به از مُستی ، صد راه ، یکی مستی .

لبیبی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مستی . [ م َ ] (حامص ) حالت مست . مست بودن . صفت مست . حالتی که از خوردن شراب و دیگر مسکرات پدید آید. مقابل هشیاری . غلبه ٔ سرور بر عقل به ...
مستی خون . [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری بنجار و 3هزارگزی راه فرعی بند زهک به زابل . ...
مال مستی . [ م َ ] (حامص مرکب ) غرور و نخوت بواسطه ٔ دولت و ثروت . (ناظم الاطباء) (از جانسون ). و رجوع به مال مست شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۹/۰۹/۲۲
0
1

مُستی از تلخیص موییستن ساخته شده است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.