اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مسر

نویسه گردانی: MSR
مسر. [ م َ س َ ] (ا) یخ را گویند و آن آبی باشد که در زمستان سخت منجمد شود و مانند بلور نماید. (برهان ). اما ظاهراً مُصَحَّف هسر است . و رجوع به هسر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مسر. [ م َ ] (ع مص ) کشیدن چیزی را و بیرون آوردن از تنگی . (از منتهی الارب ). || به بدی مردمان شتافتن و سخن چینی نمودن و ورغلانیدن مردم...
مسر. [ م ُ س ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسرار. رجوع به اسرار شود. راز پوشیده کننده و پنهان نماینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ظ...
مصر. [ م َ ] (ع مص ) به سر سه انگشت دوشیدن ناقه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به سرانگشتان دوشیدن . (تاج المصادر بیهقی )...
مصر. [ م ِ ] (ع اِ) پرده و حاجز میان دو چیز. || حد میان دو چیز. (غیاث ). حد میان دو زمین . ج ، مصور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
مصر. [ م ُ ص ِرر ] ۞ (ع ص ) عزیمت کننده بر کار و ثبات و دوام ورزنده بر آن . (از منتهی الارب ). آنکه عزیمت کاری می کند و ثبات و دوام می ورز...
مصر. [ م ِ ](اِخ ) ناحیتی است مشرق وی بعضی حدود شام است و بعضی بیابان مصر، و جنوب وی حدود نوبه است و مغرب وی بعضی از حدود مغرب است و ...
مصر. [ م ِ ] (اِخ ) نام قسمت قدیم پایتخت مصرکه پس از احداث قاهره ٔ معزیه در 358 هَ . ق . توسط جوهر سردار المعزلدین اﷲ در شمال یا شمال شرقی ...
صعیدمصر. [ ص َ دِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به صعید شود.
ماه مصر. [ هَِ م ِ ](اِخ ) مرادف ماه کنعان است . (آنندراج ) : ز صد هزارپسر همچو ماه مصر یکی چنان شود که چراغ پدر کند روشن . صائب (از آنندراج ...
خراج مصر. [ خ َ ج ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قند و شکر و نبات است . || بوسه . ۞
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.