مسعود
نویسه گردانی:
MSʽWD
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عزالدین حسین ، ملقب به فخرالدین و ملک الجبال . اولین پادشاه از ملوک غوریه ٔ بامیان . او برادر سلطان علاءالدین غوری و عم سلطان غیاث الدین و هم عم معزالدین (شهاب الدین ) غوری است و پدر حسام الدین علی ، و وقتی لشکر به جنگ دو برادرزاده ٔ خود غیاث الدین و معزالدین سوق داده است . وفات و مدت سلطنت او معلوم نیست و فقطمحقق است که در اواخر نیمه ٔ اول و اوایل نیمه ٔ دوم مائه ٔ ششم حیات داشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ربیعةبن مسعود. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) نام شاعر عرب که در وصف جنگ بین ثقیف و بنی نصر از وی شعری هست . رجوع به البیان و التبیین ج 1 ...
قاضی مسعود قمی . [ م َ دِ ق ُ ] (اِخ ) رجوع به قاضی قمی شود.
سلطان ابوالمظفر ظهیرالدوله رضیالدین ابراهیم بن مسعود بن محمود غزنوی (زادهٔ ۴۲۴ هجری قمری/۱۰۳۳ میلادی- مرگ ۴۹۲ هجری قمری/۱۰۹۹ میلادی) نهمین فرمانروای ...
نجم الدین مسعود. [ ن َ مُدْ دی م َ ] (اِخ ) وی به سال 913 هَ . ق . وکیل و متصدی اداره ٔ امور مالی و اداری دربار شاه اسماعیل صفوی شد. رجوع ...
حمیدالدین مسعود. [ ح َ دُدْ دی ن ِ م َ ] (اِخ ) ابن سعد شالی کوب . از احرار خطه ٔ لوهور بود و در طبع زکی ، و شعروی قرین عنصری و رودکی . و در لو...
خواجه مسعود قمی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ م َ دِ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از دانشمندان است و او راست :1 - مناظرة الشمس والقمر.2 - مناظرة السیف والقلم ...
شهاب الدین مسعود. [ ش ِ بُدْ دی م َ ] (اِخ ) حاجب کبیر سلطان تکش خان بود. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 434 شود.
شهاب الدین مسعود. [ ش ِ بُدْ دی م َ ] (اِخ ) از ارکان دربار سلطان شاه بن ایل ارسلان و حاجب بزرگ وی بود. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص ...
امیرمسعود برومند (متولد۲۰ مهر ۱۳۰۷–۱۷ اسفند ۱۳۸۹) مهاجم پیشین تیم ملی فوتبال ایران در دههٔ بیست و سی خورشیدی و از نخستین گلزنان تاریخ فوتبال ایران است...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.