مسعود
نویسه گردانی:
MSʽWD
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن مودود (قطب الدین ) بن عمادالدین زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالفتح و ابوالمظفر و ملقب به عزالدین . صاحب موصل و سنجار در عهد صلاح الدین ایوبی . تولد و پرورش او در موصل بود. و رجوع به عزالدین و الاعلام زرکلی ج 8 ص 116 و تاریخ گزیده ص 402 و 504 شود.
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مسعود. [ م َ ] (ع ص ) ضد شقی . نیکبخت شده و نیکبخت (و آن از فعل سُعِد و نیز أسعد می تواند باشد). ج ، مَساعید. (از اقرب الموارد). میمون و مبارک...
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم غزنوی . رجوع به مسعود غزنوی شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن حسین بن جعفر الفراهی ، مکنی به ابونصر. از مردم فراه . صاحب نصاب الصبیان و معاصر امام شرف الدین محمدبن ...
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابی علی بن مسعودبن علی بن موسی سلماسی ، مکنی به ابوالفتح . فقیه و ادیب و شاعر قرن هفتم هجری و منسوب ب...
مسعود. [ م َ ] (اِخ )ابن اوس بن اصرم . رجوع به ابومحمد (مسعود...) شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حارثه ٔ شیبانی . از شجاعان عرب در عصر جاهلی و در صدر اسلام . او درایام خلیفه ٔ اول ساکن حیره در عراق گشت سپس به ...
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حسن قراخان ، ملقب به رکن الدین و مشهور به قلج طمغاج خان ، از ملوک افراسیابیه یا خانیه ، ممدوح سوزنی شاعر. وی ظاه...
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن سعد سلمان .شاعر قرن پنجم و ششم هجری . رجوع به مسعودسعد شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن سعد شالی کوب ، ملقب به حمیدالدین . رجوع به حمیدالدین (مسعود...) و شالی کوب شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عزالدین حسین ، ملقب به فخرالدین و ملک الجبال . اولین پادشاه از ملوک غوریه ٔ بامیان . او برادر سلطان علاءالدین غوری...