مسلم
نویسه گردانی:
MSLM
مسلم . [ م ُ س َل ْ ل ِ ] (ع ص ) کسی که صحیح و سالم نگاه می دارد. || کسی که حمایت میکند رهائی و آزادی را. || آن که می سپارد چیزی را به کسی . || آن که تسلیم میشود و گردن می نهد به عدالت دیگری . || کسی که سلام میکند و ادای دعا و تهنیت می نماید. || آن که به خوبی و خوشی یاد میکند مرده و فوت شده را و علیه السلام میگوید. || جارچی صلح . || نایب حاکم جدید که تا ورود آن حاکم به مقر حکومت خود از وی نیابت میکند. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کعب خلف مسلم . [ ک َ خ َ ل َ م ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 8هزارگزی جنوب شوش و 4هزارگزی باخت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ابراهیم بن مسلم شکانی . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ل ِ م ِ ش ِ ] (اِخ ) ابواسحاق . از مردم شکان ، قریه ای نزدیک بخارا. فقیه و فاضل . در فقه شاگرد ابوبکرب...
مصلم . [ م ُص َل ْ ل َ ] (ع ص ) مرد گوش از بن بریده . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). بریده گوش . (مهذب الاسماء).