مسوغ گردیدن
نویسه گردانی:
MSWḠ GRDYDN
مسوغ گردیدن . [ م ُ س َوْ وَ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) روا گشتن . روا گردیدن . جایز شدن . || گوارا شدن . مسوغ گشتن : مرا به کشتن دمنه شادی مسوغ نگردد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 155).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.