مسین . [ م ِ ] (ص نسبی ) (از: مس + ین ، پسوند نسبت )از مس . از جنس مس . ساخته شده از مس . (ناظم الاطباء). مسی . مسینه . و رجوع به مسی و مسینه شود
: زر ندیدستی که بی قیمت شود
چون بینداییش با چیزی مسین .
ناصرخسرو.
ستوری مسین دید در پیکرش
یکی رخنه با کالبد درخورش .
نظامی .
|| به رنگ مس . مسی رنگ .