مشت زن . [ م ُ زَ ] (نف مرکب ) آن که با مشت می زند و صدمه و آسیب می رساند. (ناظم الاطباء). که سر پنجه ٔ قوی دارد. که با مجموع انگشتان گره کرده دیگری را زخم زند. که مشت زدن حرفه ٔ اوست . || غلام نازنین که خواجه را مشت زند. (آنندراج ). که عمل مشت و مال را بعهده گیرد
: غلام آبکش باید و خشت زن
بود بنده ٔ نازنین مشت زن .
سعدی .
و رجوع به مشت زدن معنی دوم شود.
-
امثال :
مشت زن دیگر است و تیغزن دیگر . (از مجموعه ٔ امثال چ هند از آنندراج ).
|| کشتی گیر، چه معمول کشتی گیران است که قبل از کشتی بر دوش و بازوی خود مشت زنی کنند تا بدن سخت و استوار شود. (غیاث ) (آنندراج ). || کشتی گیر و پهلوانی که در کشتی گرفتن مشت می زند. (ناظم الاطباء). مشت باز
: مشت زنی
۞ را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده بود. (گلستان ).
یکی مشت زن
۞ بخت و روزی نداشت
نه اسباب شامش مهیا نه چاشت .
(بوستان ).
مهابتی از مشت زن
۞ در دل گرفتند. (گلستان ). و رجوع به مشت باز شود.