مشکین کلاه . [ م ُ
/ م ِ ک ُ ] (ص مرکب . اِ مرکب ) مشکین کله . کلاه سیاه . (برهان ) (آنندراج ). || معشوق کلاه سیاه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گیسوی خوبان . (برهان ) (آنندراج ). گیسوی معشوق . (ناظم الاطباء). || کاکل و زلف . (برهان ) (آنندراج ). کنایه از زلف . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). زلف باشد. (فرهنگ رشیدی ). || کنایه از انگور سیاه یا مشکین رنگ
: ز سرمستی انگور مشکین کلاه
بر انگشت پیچیده زلف سیاه .
نظامی (اقبالنامه چ وحید ص 234).