مصاد
نویسه گردانی:
MṢAD
مصاد. [ م َ ] (ع اِ) پشته ٔ بلند. || بالای کوه . ج ، امصدة، مُصدان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بلندی سر کوه . (مهذب الاسماء). || سخت تر و استوارتر جای از کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || معقل . ج ، امصدة. مصدان . (ناظم الاطباء). و رجوع به معقل شود.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مصاد. [ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن الحارث . از شجعان عرب است و از مبارزان در واقعه ٔ «یوم المنفعه یا یوم کلاب ثانی ». رجوع به العقدالفرید ج 6 صص...
مصاد. [ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . برادراکدر است و در غزوه ٔ دومةالجندل به روزگار پیامبر اسلام حاضر بوده است . رجوع به امتاع الاسماع ص 465 شود.
مصاد. [ ] (اِخ ) ابن یزید نعیم . برادر شبیب خارجی و از شجاعان است و در بیشتر جنگها با برادر بود و بر در کوفه به دست خالدبن عتاب ریاحی کشته...
مصعد. [ م َ ع َ ] (ع اِ) محل برآمدن و محل عروج و صعود. (ناظم الاطباء). جای بالا برآمدن . (آنندراج ). معراج . (منتهی الارب ذیل ع رج ). محل بر...
مصعد. [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) رونده ٔ در زمین خلاف منحدر که راجع باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رونده در زمین . (آنندراج ) : ای مصعد آسمان نو...
مصعد. [ م ُ ص َع ْ ع َ ] (ع ص ) شراب گرم کرده با آتش . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || تصعیدشده . (ناظم الاطباء). تبخیرشده ، چنانکه شراب ...
مصعد. [ م ُ ص َع ْ ع ِ ] (ع ص ) بر جای بلند برآینده . (غیاث ) (آنندراج ).
مساد. [ م ِ ] (ع اِ) مسأد. خیک روغن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خیک روغن از پوست بزغاله ٔ از شیر باز شده . || مشک انگبین و عسل . (م...
مساد. [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). أمساد. رجوع به مسد شود.
مسأد. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) خیک روغن و شهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مِساد. و رجوع به مساد شود.