اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصرع

نویسه گردانی: MṢRʽ
مصرع . [ م ِ رَ ] (ع اِ)نیمه ٔ در. (منتهی الارب ). یک تخته از دو تخته ٔ در. (ناظم الاطباء). مصراع . لت در. یک لخت از در دولختی . لنگه ٔ در. || (اصطلاح عروض ) نیمه ای از دو نیمه ٔ بیت که در حرکات و سواکن به هم نزدیک باشند. نیمه ٔ شعر. (منتهی الارب ). یک نیمه از شعر. (ناظم الاطباء).مصرع به معنی مصراع ، لنگه ای از یک بیت شعر ظاهراً در عربی نیامده است . (از یادداشت مؤلف ) :
کوچه ٔ مصرع ز غوغای جنونم پر تهی است
خویش را دیوانه ٔ طفلان معنی میکنم .

محمداسحاق شوکت (از آنندراج ).


- مصرع ِ آمده ؛ مصرع برجسته . مصرع تند. مصرع تیز. مصرع خوبی که بی فکر و رویت به هم رسد. (آنندراج ) :
مصرع آمده ای چون قد خود موزونی
سرو عاشق سخنی تازه غزلخوان شده ای .

میر محمدافضل ثابت (از آنندراج ).


و رجوع به مصرع برجسته شود.
- مصرع برجسته ؛ مصرع آمده . مصرع تند. مصرع تیز. مصرع خوبی که بی فکر و رویت به هم رسد. (آنندراج ) :
دیوان پر از مصرع برجسته ٔ شوخی
آن ترکش پرتیر بدان قامت موزون .

میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).


و رجوع به مصرع آمده شود.
- مصرع پرکن ؛ لفظ زایدی که در معنی دخل نداشته باشد و به اصطلاح ارباب معنی آن را حشو متوسط می گویند. (آنندراج ) :
مزن گل بر سر ای شیرین شمایل
که مصرع پرکن آن قامت نخواهد.

محسن تأثیر.


و رجوع به حشو شود.
- || به اصطلاح میرزایان دفتر، آن است که چون محررچیزی از کاغذ دررباید جایش را به قاعده ٔ محرری پر کند تا راز برملا نیفتد. (آنندراج ).
- مصرع پیچان ؛ مصرع پیچیده . مصرع که بی فکر و بی تأمل نتوان گفت . (آنندراج ).مقابل مصرع آمده و مصرع برجسته :
مصرع پیچانم از من اهل دانش بگذرید
عقده از دل واشود گر پی به مضمونم برید.

رضی دانش (از آنندراج ).


- مصرع پیچیده ؛ مصرع پیچان . مصرع که بی فکر و بی تأمل نتوان گفت . (آنندراج ). مقابل مصرع آمده :
هر کسی بیرون نمی آرد سری از زلف او
شانه داند معنی این مصرع پیچیده را.

سلیم (از آنندراج ).


و رجوع به مصرع پیچان شود.
- مصرع تند ؛ مصرع برجسته . (آنندراج ). مصرع آمده . رجوع به ترکیب مصرع برجسته و مصرع آمده شود.
- مصرع تنگ ؛مصرع کوتاه . (آنندراج ). که عرصه ٔ عرض کلمات بسیار ندارد :
دهم در یکی مصرع تنگ جا
در و خلعت و باغ و اسب و سرا.

ظهوری (از آنندراج ).


- مصرع تیز ؛ مصرع ریخته . مصرع برجسته . (آنندراج ). رجوع به مصرع برجسته شود.
- مصرع ریخته ؛ مصرع تیز و مصرع برجسته . (از آنندراج ). رجوع به مصرع برجسته شود.
- دومصرع ؛ بیت . بیتی از شعر. (یادداشت مؤلف ) :
در سخن به دومصرع چنان لطیف ببندم
که شاید اهل معانی که ورد خود کند این را.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۵ ثانیه
مصرع . [ م َ رَ ] (ع مص ) افکندن بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صرع . (ناظم الاطباء). افکندن . رجوع به صرع شود.
مصرع . [ م َ رَ ] (ع اِ) جای افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کُشتی جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای کشتی . (ناظم الاط...
مصرع . [ م ُ ص َرْ رِ ] (ع ص ) آنکه به سختی بر زمین می افکند. (ناظم الاطباء).
مصرع . [ م ُ ص َرْ رَ ] (ع ص ) برزمین افکنده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح بدیع) بیتی را گویند که در هر دو مصراع قافیت نگاه داشته آید. (حدائ...
پیش مصرع . [ م ِ رَ ] (اِ مرکب ) مصراع اول از بیتی . (آنندراج ) : مناسب مصرع آن شاه مطلعکه دارد از خدای پیش مصرع (؟) ناظم هروی (از آنندراج ...
مسرع . [ م ِ رَ ] (ع ص ) مرد شتابنده بسوی خیر یا شر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسرع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) کوشنده در سیر و حرکت .(از اقرب الموارد). شتاب کننده . (غیاث ) (آنندراج ). شتابان و چست و چالاک و جلد و تیز. (ناظم الاط...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.