اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصعد

نویسه گردانی: MṢʽD
مصعد. [ م ُ ص َع ْ ع َ ] (ع ص ) شراب گرم کرده با آتش . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || تصعیدشده . (ناظم الاطباء). تبخیرشده ، چنانکه شراب مصعد، سرکه ٔ مصعد، زیبق مصعد. (یادداشت مؤلف ). || سوخته و افروخته شده . (ناظم الاطباء). || بر جای بلند برآمده . || پاک شده . خالص گشته . (ناظم الاطباء). صاف کرده شده . مقطر.
- گلاب مصعد ؛ گلاب خالص و صاف کرده شده :
شفیع از گناهش محمد بود
تنش چون گلاب مصعد بود.

فردوسی .


نوز گل اندر گلابدان نرسیده
قطره بر آن چیست چون گلاب مصعد.

منوچهری .


- مصعد کردن ؛ از حالت جامد به بخار تبدیل کردن . تبخیر کردن : چکانیدن و مصعد کردن یا اندر سفال نو کردن [ آب را ] تا از او بتراود و ممزوج کردن با شراب مضرتهاء آبها ببرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مساد. [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مَسَد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). أمساد. رجوع به مسد شود.
مسأد. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) خیک روغن و شهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مِساد. و رجوع به مساد شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.