اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصل

نویسه گردانی: MṢL
مصل . [ م َ ] (ع مص ) تراویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تراویدن و روان گردیدن و چکیدن . (ناظم الاطباء). تراویدن چیزی و چکیدن آن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || قرار داده شدن چیزی در خنوری ازبرگ خرما و یا سفال تا آب آن بچکد. (ناظم الاطباء). || پنیر ساختن ، و آن چنین باشد که شیر منجمد را در آوند برگ خرما یا سفال و جز آن گذارند تا آبش بچکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کشک ساختن ، یعنی ریختن شیر را در خنوری از برگ خرما و جز آن تا آب وی بچکد. (از ناظم الاطباء). || اندک روان شدن چیزی از زخم و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چکیدن از دست کسی . || چکیده شدن چیزی . || جدا گردیدن آب از شیر. (ناظم الاطباء). || جدا گردیدن برای کسی از حق وی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جدا کردن جهت کسی از حق او. (منتهی الارب ). || تباه کردن مال خود را و به نابایست خرج کردن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مسل . [ م َ ] (ع مص ) روان شدن آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسل . [ م ُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ مَسَل . رجوع به مسل شود.
مسل . [ م َ س َ ] (ع اِ) راه در زمین نرم . || راه آب . آب رو. آبراهه . ج ، أمسلة، مُسُل ، مُسلان ، مسائل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
بی مثل . [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مثل «عربی ») بی مانند و بی شبه و بی نظیر. (ناظم الاطباء). بی جفت . بی همتا. بی شبه . بی بدیل : مروارید بی مث...
مثل زن . [ م َ ث َ زَ ] (نف مرکب ) آنکه مثل زند. (آنندراج ). مثل زننده : مثل زن مثل زد که تخم بدی سرابش دهد آب نابخردی . باقر کاشی (از آنن...
مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی : شد مثل در خام طبعی آن گدااو از این خواهش نمی آمد جدا. م...
مثل زدن . [ م َ ث َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تمثل . داستان زدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مطلبی را به عنوان مثل بیان کردن . مثل آوردن . مثل ...
این دو واژه عربی است و پارسی آن این است: گونه زایی gune-zâi
مثل گشتن . [ م َ ث َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مَثَل ِ سایر شدن : و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت : «خذ من جذع مااعطاک » و این سخن م...
مثل آوردن . [ م َ ث َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) مثل زدن . مثل ذکر کردن .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثل نقل کردن : تمثیل ،مثل آوردن . (منتهی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.