اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصل

نویسه گردانی: MṢL
مصل . [ م َ ] (ع اِ) ترف . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). رخبین . قره قروت . (یادداشت مؤلف ). آبی که از پنیر بیرون آید پس از پختن و فشردن ، و آن مضر معده است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). عصاره ٔ اقط راگویند، چون او را پزند و آب از او بیرون کشند او رامصل و مصار گویند و اقط را پارسیان در بعضی کتب به لول (= لور) تفسیر کرده اند و بعضی پنیر گفته اند. معده را مضر است و تولید اخلاط ردیه بکند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). به ترکی قراقروط نامند و در اصفهان قارا گویند و آن مائیه ٔ دوغی است که طبخ داده غلیظ او را کشک سازند و مائیه ٔ او را بار دیگر جوشانیده منعقد نمایند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
کشک و مصل و نار و غوره سیر و سرکه گو برو
قلیه گو بازآ که بورک ترک هر شش می کند.

بسحاق اطعمه .


و رجوع به اختیارات بدیعی و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 307 شود. || کشک . (یادداشت مؤلف ) : قال ابن تلمیذ ان الدوغ اذا اغلی حتی یغلظ و طرح فیه ملح ثم شمس حتی یجف و یشتد حموضته فهو المصل . (بحر الجواهر).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
مصل . [ م َ ] (ع مص ) تراویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تراویدن و روان گردیدن و چکیدن . (ناظم الاطباء). تراویدن چیزی و چکیدن آن . (دهار) (ت...
مصل . [ م ُص ِل ل ] (ع ص ) لحم مصل ؛ گوشتی گنده . (مهذب الاسماء).
مثل . [ م َ ث َ ] (ع اِ) مانند. همتا. ج ، امثال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه . نظیر. (از اقرب الموارد). همتا. (ناظم الاطباء) : چون دل از دست...
مثل . [ م ِ ] (ع اِ) مانند. (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).شبه و نظیر و مانند. قوله تعالی : لیس کمثله شی ٔ ۞ ؛ ای لیس کصفة...
مثل .[ م ُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ مثال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مثال شود. || اصنام عقلیه . طلسمات عقلیه . امثله ٔ ع...
مثل . [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مثال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مثال شود.
مثل . [ م َ ] (ع مص ) ایستادن و به خدمت ایستادن . || به زمین چسبیدن . مثول . از اضداد است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ...
مثل . [ م ُ ث ِل ل ] (ع ص ) بسیارثَلَّة ۞ گردیده .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که دارای رمه ای بزرگ از گوسپند و بز و میش باشد. (ن...
مثل . [ م ِ ] (اِخ ) ابن عجل ، پادشاهی بود یمن را. (منتهی الارب ). نام پادشاهی از یمن . (ناظم الاطباء).
مثل . [ م ُ ] (اِخ ) موضعی است به فلح و آن را رحی المثل نیز نامند. (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.