مطابقت . [ م ُ ب َ
/ ب ِ ق َ ] (از ع ، اِمص )
۞ ، برابری با هم و مشابهت و مقابله و مناسبت و یکسانی و موافقت . || مواجهت ورویاروئی . (ناظم الاطباء). || موافقت و اتحاد و یگانگی
: هرگاه که مطابقت دوستان و دشمنان بهم پیوست و اجماع بر عداوت او منعقد گشت البته ایمن نتواند زیست . (کلیله و دمنه چ مینوی ص
376).
-
مطابقت کردن ؛ موافقت کردن ، متحد شدن
: نباید که فرزندانم را از این بد آید که سلطان گوید من با علی تکین مطابقت کردم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
355). در مخاصمت او با یکدیگر مطابقت کردند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص
316).
-
مطابقت نمودن ؛ مطابقت کردن . موافق و متحد شدن
: این مثل بدان آوردم که مکر اصحاب اغراض ، خاصة که مطابقت نمایند بی اثر نباشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص
109).