اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مطهم

نویسه گردانی: MṬHM
مطهم . [ م ُ طَهَْ هََ ] (ع ص ) فرس مطهم ؛ اسب نیک فربه و نیک لاغر از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اسبی تمام خلق نیکو. (مهذب الاسماء). اسب تمام زیبا. (از اقرب الموارد). || رجل مطهم ؛ مرد تمام اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کامل و تمام از هر چیزی . || مرد نیکوروی و صاحب جمال . || وجه مطهم ؛ روی گرد فراهم آمده گوشت و برآمده رخسار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
متهم . [م ُ هَِ ] (ع ص ) آن که ناگوار شمارد آب و هوای شهری را. (آنندراج ). کسی که هوا را ناسالم می یابد. || کسی که میرود در ولایت گرمسیر...
متهم . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) از مردم تهامه ، مقابل منجد، از اهل نجد. امتهمون انتم ام منجدون . (معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 154).
متهم . [ م ُت ْ ت َ هَِ ] (ع ص ) (از«وهَ م ») تهمت نهنده کسی را. تهمت زننده : از آن پاکتر نیست کس در جهان که هست او سوی متهم متهم . ناصرخسر...
متهم . [م ُت ْ ت َ هََ ] (ع ص ) (از «وهَ م ») بدنام شده و تهمت زده شده . ۞ (ناظم الاطباء). بدنام . (آنندراج ). تهمت آلود. تهمت آلوده . مظنون . ظ...
کسی که به او سخنی ناروا یا کرداری مجرمانه از روی گمان نسبت داده شده است؛ ولی هنوز به اثبات نرسیده است. از دید حقوقی: کسی که سخنی یا کرداری برای محکوم ...
متحم . [ م ُ ت َح ْ ح َ ] ۞ (ع ص ) فرس متحم اللون ؛ اسپی که رنگش مایل به سرخی و سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
متهم گونه . [ م ُت ْ ت َ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) متهم وار. چون متهم : کفشگری را به گذرآموی بگرفتند متهم گونه . (تاریخ بیهقی چ ادی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.