گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مظعة نویسه گردانی: MẒʽ مظعة. [ م َ ع َ ] ۞ (ع اِ) باقی مانده ٔ سخن . (منتهی الارب ). باقیمانده ٔ از کلام . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از تاج العروس ) (از محیط المحیط). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی ابن مذاح این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. فراخ مزاح فراخ مزاح . [ ف َ م ِ ] (ص مرکب ) آن که بسیارشوخی کند و پیوسته لطیفه گوید. (یادداشت بخط مؤلف ): وی مردی فراخ مزاح بود. (تاریخ بیهقی ). مزاح کردن مزاح کردن . [ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احماض . (منتهی الارب ). مزح . (دهار). رجوع به مزاح و خوش طبعی کردن شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود