اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معطل کردن

نویسه گردانی: MʽṬL KRDN
معطل کردن . [ م ُ ع َطْ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از کار باز کردن و بیکار کردن . مهمل گذاشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
روشنان زان حکم کاول کرده اند
دست آفت زو معطل کرده اند.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 510).


|| محو و نیست کردن . (از ناظم الاطباء). || سرگردان کردن . (ناظم الاطباء). || در انتظار گذاشتن . منتظر نگه داشتن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.