معقد
نویسه گردانی:
MʽQD
معقد. [ م ُ ق َ ] (ع ص ) غلیظ. سطبر: زیربای معقد.بدین معنی مُعَقَّد نیز گویند و افصح مُعقَد است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اِعقاد شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
معقد. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) بستن گاه گره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جایی که گره بسته شده است . (ناظم الاطباء). || نوعی ا...
معقد. [ م ُ ع َق ْ ق ِ ] (ع ص ) جادوگر فریبنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ساحر به جهت دمیدن او بر گرهها. (از اقرب الموارد).
معقد. [ م ُ ع َق ْ ق َ ] (ع ص ) گره بسته . گره دار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخن پوشیده و دور. خلاف واضح . (منته...