گفتگو درباره واژه گزارش تخلف معل نویسه گردانی: MʽL معل . [ م َ ع ِ ] (اِ) نامی است که در کتول به کرم البری ۞ دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی مال شهاب مال شهاب . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لیراوی است که در بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج... مال ستان مال ستان . [ س ِ ] (نف مرکب ) مال ستاننده . آنکه مال از دیگران گیرد. زر و سیم گیرنده از دیگران . خراج ستان . ضبط کننده ٔ دارایی و خواسته ٔ کسان... مال سنان مال سنان . [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان لیراوی است که در بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع است و 356 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج... مال غوره مال غوره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رز جنگلی ۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماله غوره شود. مال فروش مال فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) مال فروشنده . آنکه مال و متاع فروشد. || کسی که چارپایان را فروشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مال شود. مال قاید مال قاید. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم آباد است که در بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران... مال قاید مال قاید. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا... مال گذار مال گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) کسی که مال تحصیل اراضی در سر کار ادا نماید. (آنندراج ). و رجوع به مال گزار شود. || ملاک وآنکه ملک خود را در ... مال گزار مال گزار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) کسی که مالی را که از اراضی و املاک بدست آورده ، تحویل مخدوم یا دولت دهد. این کلمه را در فرهنگها «مالگذار» نو... مال گیری مال گیری . (حامص مرکب ) مال بگیری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مال بگیری شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود