معنوی . [ م َ ن َ] (از ع ، ص نسبی )
۞ . با معنی و چمی . (ناظم الاطباء). منسوب به معنی . مربوط به معنی . آرِشی . مقابل لفظی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || حقیقی و راست و اصلی و ذاتی و مطلق و باطنی و روحانی . (ناظم الاطباء). مقابل مادی . مقابل صوری . مقابل ظاهری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معنایی که فقط بوسیله ٔ قلب شناخته می گردد و زبان را در آن بهره ای نیست . (از تعریفات جرجانی )
: به گوش جان و دلت پند معنوی بشنو
نگر چه گوید، گوشت به پند او بسپار.
ناصرخسرو.
گر سخن را قیمت از معنی پدید آید همی
معنوی باید سخن چه تازی و چه پهلوی .
ادیب صابر.
کی توان گفت از دهان تو سخن
زانکه صورت نیست آن جز معنوی .
عطار.
یکی جان عجب باید که داند جان فدا کردن
دو چشم معنوی باید عروسان معانی را.
مولوی .
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی .
سعدی .
-
دوست معنوی ؛ دوست درونی . (ناظم الاطباء). دوست منزه از شوائب مادی .
-
مرد معنوی ؛ آنکه در عالم معنی سیر کند. سالک راه حق
: من که قاضی ام نه مرد معنوی
زین مرقع شرم می دارم همی .
عطار (منطق الطیر چ مشکور ص 125).
-
مقامات معنوی ؛ مراتب سیر باطنی . درجات سلوک به سوی حق . مقامات عرفانی
: بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
می خواند دوش درس مقامات معنوی .
حافظ.