معوج
نویسه گردانی:
MʽWJ
معوج . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) کج کننده . || مرصعکننده با عاج . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
معوج . [ م ُ وَج ج ] ۞ (ع ص ) کج و ناراست . (غیاث ). خمیده وکج و ناراست . (ناظم الاطباء). آنچه به خودی خود خمیده و کج شده باشد. (از اقرب...
معوج . [ م ُ ع َوْ وَ] (ع ص ) کج و ناراست . (آنندراج ). کج و خمیده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعویج شود.
معوج . [ م َ ] (ع ص ) فرس معوج ؛ اسب تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
کج و معوج . [ ک َ ج ُ م ُع ْ وَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج و کوله . کج مج . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کج و کوله و کج مج شود.
ساعت معوج . [ ع َ ت ِ م ُ وَج ج ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت معوجه . نصف سدس روزی یا شبی که معتدل نباشد و آن را ساعت زمانیه نیز گویند. (...