معیل . [ م ُ]
۞ (ع ص ) مرد بسیارعیال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شخصی که بسیار عیال دارد. (غیاث ) (آنندراج ). مرد بسیارعیال و عیال بار. (ناظم الاطباء). عیالومند. عیالمند.عیالوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: دست اقبال ار نه بگشاید
بند ادبار این معیل فقیر...
انوری .
بهر مهمان گوشت آورد آن معیل
سوی خانه با دو صد جهد طویل .
مولوی .
-
نعم المعیل ؛ بهترین عائله دار. بهترین عیالمند
: همچنین ازپشه گیری تا به فیل
شد عیال اﷲ و حق نعم المعیل .
مولوی .
|| (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || پلنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || گرگ بدان جهت که پیوسته شکار جوید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). گرگ . (ناظم الاطباء). جمع آن عیاییل است بر غیرقیاس . (از اقرب الموارد)
۞ .