معین
نویسه گردانی:
MʽYN
معین . [ م ُ ] (اِخ ) محمد (1296-1350 هَ . ش .) فرزند شیخ ابوالقاسم . جداو شیخ محمدتقی معین العلما که در سلک علمای روحانی بود پس از فوت پدر به تربیت وی همت گماشت . جد مادری او شیخ محمد سعید نیز از علما و مدرسان علوم قدیمه بود. دوره ٔ ابتدایی را در دبستان اسلامی و دوره ٔ اول متوسطه را در دبیرستان نمره ٔ 1 (که بعدها به نام دبیرستان شاهپور خوانده شد) طی کرد. در اوان تحصیل در متوسطه صرف و نحو عربی و بخشی از علوم قدیمه را نزد جد خویش و مرحوم سید مهدی رشت آبادی و دیگر استادان وقت آموخت . دوره ٔ دوم متوسطه (ادبی ) را در دارالفنون تهران به پایان رسانید و به سال 1310 در دانشکده ٔ ادبیات و دانشسرای عالی در رشته ٔ ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی وارد گردید و در سال 1313 از این شعب لیسانسیه شد. پس از طی دوره ٔ شش ماهه ٔ دانشکده ٔ افسری احتیاط شش ماه اول سال 1314 را به خدمت افسری گذرانید و در مهر ماه آن سال به دبیری دبیرستان شاهپور اهواز منصوب شد و پس از سه ماه ریاست دانشسرای شبانه روزی اهواز را یافت و در عین حال عضویت تحقیق اوقاف و ریاست پیشاهنگی و تربیت بدنی استان ششم به عهده ٔ وی بود. در همین ایام بوسیله ٔ مکاتبه از آموزشگاه روانشناسی بروکسل (بلژیک ) روانشناسی عملی و دیگر شعب آن از قبیل خطشناسی ، قیافه شناسی و مغزشناسی را فراگرفت . در سال 1318 به تهران منتقل گردید. در حین تصدی معاونت و سپس کفالت اداره ٔ دانشسراها در وزارت فرهنگ ، وارد دوره ٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی شد. پس از چندی با حفظ سمت به دبیری دانشکده ٔ ادبیات منصوب گردید. پس از بپایان رسانیدن دوره ٔ دکتری ، جلسه ٔ دفاع از پایان نامه ٔ دکتری وی به عنوان «مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی » در 17 شهریور 1321 تشکیل و پایان نامه ٔ او با قید «بسیار خوب » قبول گردید و او نخستین دکتر ادبیات فارسی در ایران شناخته شد. از آن پس به سمت دانشیار و سپس به سمت استاد کرسی «تحقیق در متون ادبی » دردانشکده ٔ ادبیات به تدریس مشغول شد و سه سال نیز دردانشسرای عالی به تدریس پرداخت . از آغاز سال 1325 شمسی که طبع لغت نامه ٔ دهخدا طبق قانون در مجلس شورای ملی شروع شد دکتر معین به همکاری وی برگزیده شد. در دی ماه 1334 با موافقت مرحوم دهخدا سازمان لغت نامه از منزل شخصی آن مرحوم به مجلس شورای ملی منتقل شد و طبق وصیت نامه های ایشان دکتر معین به ریاست امور علمی این سازمان منصوب گردید. در اسفندماه 1336 سازمان لغت نامه به دانشکده ٔ ادبیات (دانشگاه تهران ) انتقال یافت و طبق اساسنامه ٔ مصوب شورای دانشگاه ریاست آن به عهده ٔ دکتر معین محول گردید. وی این سمت را تا آخرین روزی که دچار سکته شد به عهده داشت . مرحوم دکتر معین پس از مراجعت از سفر ترکیه در تاریخ نهم آذرماه 1345 در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بیهوشی موقت شد و در بیمارستان آریای تهران بستری گردید و در اثر همین عارضه به حالت اغما افتاد و در 14 مرداد ماه 1346 به کانادا حرکت داده شد و در 15 آبان ماه 1346 پس از بازگشت به تهران در بیمارستان فیروزگر بستری گشت و در 13 تیرماه 1350 در همان بیمارستان به رحمت ایزدی پیوست . دکتر معین کتابها و مقاله های متعددی تألیف و تصحیح کرده و مقاله های بسیاری منتشر ساخته است . رجوع به ذیل مجلد ششم فرهنگ فارسی معین شود.
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
معین داشتن . [ م ُ ع َی ْ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) تعیین کردن . مقرر کردن : فرمود تا وجه کفاف او معین دارند. (گلستان ).
یحیی بن مَعین بن عون بن زیاد بن بسطام با کنیهٔ أبو زکریا (۱۵۸هـ. ق. /۷۷۵م در نزدیکی الانبار— ۲۳۳هـ. ق/۸۴۷م در مدینه) محدث و رجالی در قرون اولیهٔ پس از...
معین شیرازی . [ م ُ ن ِ ] (اِخ ) از شعرای قرن نهم و از مصاحبان امیرعلیشیرنوایی بوده است . این مطلع از اوست :شد دلق مرقع گر و باده و شادیم کا...
معین الاسلام . [ م ُ نُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) یاری دهنده ٔ اسلام . لقب یا عنوانی بود که به علمای دین می دادند.
معین العلماء. [ م ُ نُل ْ ع ُ ل َ ] (ع ص مرکب ) یاری کننده ٔ دانشمندان . لقب یا عنوانی بود که به علمای دین داده می شد.
معین التجاری . [ م ُ نُت ْ ت ُج ْ جا ] (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) منسوب به معین التجار. و رجوع به معین التجار شود. || گل صدتومانی . (یادداشت ب...
سیزدهم تیرماه مصادف با سالگرد درگذشت "محمد معین" استاد دانشگاه تهران و پدر فرهنگ فارسی است. او در روز نهم اردیبهشت ماه سال 1297 هجری شمسی در محله زرجو...
معین آباد پایین . [ م ُ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 157 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
معین استرآبادی . [ م ُ ن ِ اِ ت َ ] (اِخ ) از شعرای قرن دهم هجری است . در مشهد مقدس اقامت گزید و به سال 976 هَ . ق . عازم حج گردید و از آنجا...
قصیر معین الدین . [ ق ُ ص َ رِ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) از توابع اردن است و در آن نیشکر فراوان روید. (معجم البلدان ).