گفتگو درباره واژه گزارش تخلف معیة نویسه گردانی: MʽY معیة. [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر ابومعاویة ۞ یعنی یوز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی مایه گاو مایه گاو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) ماده گاو. (ناظم الاطباء). و رجوع به مایه شود. درون مایه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. میان مایه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. زمان مایه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. اندک مایه اندک مایه . [ اَ دَ ی َ / ی ِ ](ص مرکب ) کم مایه . کم بضاعت . || نادان . بی سواد. || (ق مرکب ) اندکی . کمی . (فرهنگ فارسی معین ). اندک . کم ... پنیر مایه پنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) ۞ چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کل... فراخ مایه فراخ مایه . [ ف َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کنایت از مرد کاردان و بلندحوصله . (آنندراج ). گندم مایه گندم مایه . [ گ َ دُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) کبیده بر وزن کلیچه یعنی آردی را گویند که گندم آن را بریان کرده باشند. (قراح فرهنگ صراح ). مایه ستانی مایه ستانی . [ ی َ / ی ِ س ِ ] (حامص مرکب ) محاصره ۞ . (ناظم الاطباء). مایه داری مایه داری . [ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) سوداگری . تجارت : تهی دست کو مایه داری کندچو لنگی است کو راهواری کند.نظامی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود