مغان
نویسه گردانی:
MḠAN
مغان . [ م ُ ] (اِخ ) نام ولایتی است از آذربایجان و موغان نام شهر آن ولایت است . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی در آذربایجان که اکنون محل نشیمن ایلات شاهسون است . (ناظم الاطباء). از توابع ولایت اردبیل است که در کنار رود ارس واقع و مسکن طوایف شاهسون است و قریه ٔ زیاد ندارد. نادرشاه افشار دراین محل به سلطنت انتخاب شد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 167). یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش گرمی شهرستان اردبیل است . این دهستان در شمال بخش واقع و دارای آب و هوایی گرمسیری است . از 96 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 1043 تن سکنه دارد. مرکز این دهستان بیله سوار و قرای مهم آن عبارتند از: باباش کندی ، زرگر، تازه کند حسن خانلو، گوگ تپه ، گون پایاق علیا، قره قاسملو، اوروف کندی ، پرمهر، افسوران ، کردلر، ونستناق ، شیرین آباد، میخوش ، مهره . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
روستایی از توابع شهرستان رودان در استان هرمزگان. سیاه به معنی تیره و مغان جمع مغ که در زبان محلی معنی نخل می دهد.
راه مغان . [ هَِ م ُ ] (اِخ ) دروازه ٔ راه مغان . نام یکی از دروازه های بازار ربض بخارا در قدیم بوده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1...
خروش مغان . [ خ ُ ش ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )آهنگی از موسیقی . (یادداشت بخط مؤلف ) : زن چنگ زن چنگ در بر گرفت نخستین خروش مغان درگرف...
چراغ مغان . [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) ۞ . کنایه از شراب صاف بود. (انجمن آرا) (آنندرا...
نوروز مغان . [ ن َ / نُو زِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به نوروز کشاورزان شود.
خرابات مغان . [ خ َ ت ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خراباتی که از آن مغان است . خرابات متعلق به مغان . کنایه از میخانه ٔ کافر و مجوس است...