مغثر
نویسه گردانی:
MḠṮR
مغثر.[ م ِ ث َ ] (ع اِ) شلم مانندی است شیرین مانند انگبین گنده بوی که از درخت عرفط نر و رمث و عشر برمی آید و می خورند آن را. مُغثور. ج ، مغاثیر. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). شلم مانندی گنده بوی و شیرین که از درخت ثمام و رمث و عشر گیرند و خورند. ج ، مغاثر. (از ناظم الاطباء). چیزی است مانند صمغ که از درخت ثمام و عشر و رمث تراود، مانند عسل شیرین و دارای بوی بدی است وآن را خورند و غالباً مانند دوشاب بر زمین روان گردد. مِغثار. مُغثور. ج ، مغاثیر. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مقصر. [ م ُ ق َص ْ ص ِ ] (ع ص ) آن که در کار سستی می کند و بازمی ایستد در کاری و کوتاهی کننده و آن که در تکالیف خود سستی و کوتاهی می کند. (...
مقصر. [ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ع ص ) کوتاهی کرده و ناتمام و سستی کرده ٔ در کار. (ناظم الاطباء).
مقصر. [ م َ ص َ / م َ ص ِ ] (ع اِ) شبانگاه و آمیزش تاریکی و روشنایی شبانگاه . مقصرة. ج ، مقاصر و مقاصیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا...
مقصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) کهنسال از میش و بز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نعجة مقصر؛ میش کهنسال و کذلک معزمقصر. (ناظم الاطباء). || ماء مقصر؛ به...
مقصر. [ م ِ ص َ ] (ع اِ) چوب گازر. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ذرع مقصر. [ذَ ع ِ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مساوی است با (1/04) متر. و آن در طهران و فارس معمول است .