اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مغرب

نویسه گردانی: MḠRB
مغرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) چیز غریب آرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیز عجیب و غریب آرنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- العنقاء المغرب و عنقاء مغرب و مغربة (در هر سه بطور صفت ) و عنقاء مغرب (به طور اضافه ) ؛ مرغی است معروف الاسم مجهول الجسم یا از الفاظ بی معانی است یا مرغی است بزرگ دورپرواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). مرغ معروف الاسم مجهول الجسم . (از اقرب الموارد) :
عنقای مغربم به غریبی که بهر الف
غم را چو زال زر به نشیمن درآورم .

خاقانی .


ابن یمین کرم مطلب در جهان که آن
عنقای مغرب است که جایی پدید نیست .

ابن یمین .


و رجوع به عنقاء شود.
- || سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- || زنی که به سفررود و خبرش بازنیاید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- || هر پشته یا پشته ای است بلند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مقرب . [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) نزدیک گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قربانی کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تق...
مقرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) راه کوتاه . مقربة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راه کوتاه . ج ، مقارب . (ناظم الاطباء).
مقرب . [ م ُ رَ ] (ع ص ، اِ) اسبی که پیوسته نزدیک خود دارند جهت عزت و برگزیدگی ، مقربة مؤنث او و مادیان را بدان جهت نزدیک خود دارند تا گش...
مقرب .[ م ُ رِ ] (ع ص ) آن زن که نزدیک رسیده بود به زه ، وخر را نیز گویند (مهذب الاسماء). زن نزدیک زاییدن رسیده و همچنین اسب و گوسفند، و...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.