اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مغرز

نویسه گردانی: MḠRZ
مغرز. [ م َ رِ ] ۞ (ع اِ) جای فروکردن چیزی و جای فروبردن سوزن و پایه و بنیادو بیخ و جای نشاندن چیزی . ج ، مغارز. (ناظم الاطباء).جای فروکردن چیزی و در لسان گوید اصل آن مغرز الضلعو الضرس و الریشة و جز آن است . ج ، مغارز. (از اقرب الموارد). || رستن جای دندان . (مهذب الاسماء): دِردِح ؛ اشتری که دندانهایش از پیری رفته و به مغرز چسبیده باشد. (منتهی الارب ). || مغرز ذنب الاسد؛ جای زبره نزد منجمین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): الزبرة [ علی ] مغرز ذنب الاسد. (آثار الباقیه ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کده گاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جای اسبک کلید. ج ، مغارز. (مهذب الاسماء). کلیدان . و رجوع به کلیدان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مقرض . [ م ُ ق َرْ رَ ] (از ع ، ص ) به مقراض خردکرده . خردکرده . ریزریز کرده : بهمن سفید دارچینی ، گشنیز خشک طباشیر، پوست نارنج و ترنج ، ابریش...
ام مقرض . [ اُم ْ م ِ م ِ رَ ] (ع اِ مرکب ) موش . (یادداشت مؤلف ). موش دشتی . (مهذب الاسماء). در اقرب الموارد ابن مقرض نِمْس (جانور کوچکی است ...
ابن مقرض . [ اِ ن ُ م ِ رَ ] (ع اِ مرکب ) ۞ دَله . دَلَق . (مهذب الاسماء). || بعضی گویند نمس .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.