گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مغرز نویسه گردانی: MḠRZ مغرز. [ م ُ رِ ] (ع ص )واد مغرز؛ رودبار یزناک ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رودباری که در آن گیاه غرز باشد که قسمی است از ثمام و بدترین گیاهها می باشد برای چریدن مال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی مغرز مغرز. [ م َ رِ ] ۞ (ع اِ) جای فروکردن چیزی و جای فروبردن سوزن و پایه و بنیادو بیخ و جای نشاندن چیزی . ج ، مغارز. (ناظم الاطباء).جای فرو... مغرز مغرز. [ م َ رَ] (ع اِ) محل بیضه نهادن ملخ . (از اقرب الموارد). مغرز (maqrez یکی از ستارگان خرس بزرگ) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اتری átri (سنسکریت) **** فانکو آدینات 09163657861 مغرض کسی که متعصبانه و بدون رعایت انصاف به سود یا بر علیه کسی یا چیزی موضعگیری می کند. (https://www.cnrtl.fr/definition/partial) همتای پارسی این واژه ی عرب... مغرض مغرض . [ م ُ رِ ] (ع ص ) بدخواه . و بدنفس و بدفطرت و کسی که دارای غرض و کینه باشد. (ناظم الاطباء). این کلمه که معمولاً به معنی صاحب غرض... مغرض مغرض . [ م َ رِ ] (ع اِ) فرود سینه ٔ شتر و جانب شکم اسفل اضلاع . ج ، مغارض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرود سینه ٔ شتر و جانب شکم از زیر اضلاع... مغرض مغرض . [ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) تهی شده . خالی گشته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). مقرض مقرض . [ م ُ رِ] (ع ص ) وام دهنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقراض شود. مقرض مقرض . [ م ِ رَ ] (ع اِ) گاز. آلتی که بدان طلا و نقره برند. مِفْرَص . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقرض مقرض . [ م َ رِ ] (ع اِ) واحد مقارض . (ناظم الاطباء). رجوع به مقارض شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود