گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مقسور نویسه گردانی: MQSWR مقسور. [ م َ ] (ع ص ) آن که مطیع و مقهور قوه ٔ قسریه است : کند به رای اثر در خلاف حکم فلک چو در طبیعت مقسور قوت قاسر.جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 38). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی مقصور مقصور. [ م َ ] (ع ص ) کوتاه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مختصرشده و کاسته شده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء). || منحص... مقصور مقصور. [ م َ ] (ع اِ) واحد مقاصر است . (از اقرب الموارد). رجوع به مقاصر شود. مقصور این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: کمبیگ kambig (پارتی) **** فانکو آدینات 09163657865 مغثور مغثور. [ م ُ ] (ع اِ) شلم مانندی گنده بوی و شیرین . ج ، مغاثیر. (ناظم الاطباء). مِغثَر. (منتهی الارب ). مِغثَر. مِغثار. لغتی است در مُغفور. (از ... اسم مقصور این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامکمبیگ nâmkambig (نام + کمبیگ: مقصور. «پارتی») **** فانکو آدینات 09163657861 اسم مقصور اسم مقصور. [ اِ م ِ م َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسماء مقصوره شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود