مکتوم . [ م َ] (ع ص ) پوشیده . (غیاث ) (آنندراج ). پنهان و پوشیده .(ناظم الاطباء). پنهان داشته . نهان داشته
: تا که اسرار قدر در تتق پرده ٔ غیب
ز اطلاع بشر و علم ملک مکتوم است .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص
65).
وقت آن شد ای شه مکتوم سیر
کز کرم ریشی بجنبانی به خیر.
مولوی .
رفیقان چشم ظاهربین بدوزید
که ما را در میان سری است مکتوم .
سعدی .
-
سِرِّ مکتوم ؛ راز نهان . سِرِّ مخزون . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا).
-
مکتوم داشتن ؛ پنهان کردن . نهان داشتن . مخفی کردن . پوشیده داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (اِ) کنایه از راز. (غیاث ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، راز. (ناظم الاطباء)
: چون ملک زاده کنانه ٔ خاطر از مکنون سر و مکتوم دل بپرداخت ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص
32).