مگس خوار. [ م َ گ َ خوا
/ خا ] (نف مرکب ) مگس خورنده . مگس خور. که غذایش ردی و بی ارزش و پست است
: همه بازان این جهان پیرند
یا مگس خواریا ملخ گیرند.
سنائی .
|| مرغی که مگس خورد. مرغی که غذایش مگس است
: بچه ٔ بازی برو بر ساعد شاهان نشین
بر مگس خواران قولنجی رها کن آشیان .
خاقانی .
|| (اِ مرکب ) مرغ مگس . رجوع به همین کلمه شود.