اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مل

نویسه گردانی: ML
مل . [ م َل ل ] (ع مص ) خمیر در زیر آتش کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). به خاکستر گرم کردن نان و گوشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در خاکستر گرم داخل کردن نان و گوشت را و پختن وکباب کردن آن را. (از اقرب الموارد). || کوماج کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در خدرک درکردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). در اخگر داخل کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || به آتش راست و درست کردن تیر و کمان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتافتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شتافتن در راه رفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جامه یک درز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نخستین دوختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوختن نخستین جامه پیش از دوباره دوزی . (از اقرب الموارد): مل الثوب ؛ به دوخت نخستین قبل از کف ۞ دوخت آن جامه را. (ناظم الاطباء). || دراز گشتن سفر بر کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به ستوه آمدن . (دهار) (از اقرب الموارد). || عرق کردن تب دار. || دگرگون شدن از بیماری یا اندوه چنانکه گویی در خاکستر داغ یا بر روی اخگر است . || دگرگون کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || (ص ) رجل مل ؛ مرد به ستوه آمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مل ء. [ م ِل ْءْ ] (ع اِ) پُری .ج ، املاء. (از منتهی الارب ). پری و آنچه پر کند آوند را. (ناظم الاطباء). آنچه در آوند گنجد وقتی که پر باشد. مل...
گل مل . [ گ ُ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان واقع در 35هزارگزی جنوب باختری اردستان و 19هزارگزی شمال راه شوسه ٔ اردستا...
مل تنک . [م ُ ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) به معنی تنک شراب باشد یعنی شخصی که حوصله در شراب خوردن نداشته باشد و او را مَل تَنگ هم می گویند. (برهان...
مل تنگ . [ م ُ / م َ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مل میان . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
مل سوخته . [ م ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بردخون است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
مل و مردنی . [ م ِ ل ُ م ُ دَ ] (ص مرکب ) آدم ضعیف و رنجور. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.