ملازمت . ۞ [ م ُ زَ
/ زِ م َ ] (از ع ، مص ) پیوسته بودن به جایی یا نزد کسی . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، اشتغال ومواظبت و پیوسته بودن در کار و ثبات قدم و پابرجایی . (ناظم الاطباء). ملازمة. لازم گرفتن . جدا نشدن . منفک نشدن
: به ملازمت آن سیرت نصیب دنیا هرچه کاملتر بیابد. (کلیله و دمنه ). صواب من آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر... اقتصار نمایم . (کلیله و دمنه ). واضح این آیت و فرمان که بر ملازمت سه خصلت پسندیده مقصور است . (کلیله و دمنه ). مدت یک دو سال ... در ملازمت صحبت او روزگار می گذرانید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص
48). همه را الزام کرد تا در دو طرف از روز ملازمت دیوان او می نمایند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ
1 تهران ص
438). او در سفر و حضر ملازمت خدمت می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص
440). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیر به چه وجه اختیار افتاد. (گلستان ).
پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن .
حافظ.
باید که بر ملازمت صحبت یار حریص بود و از مفارقت او محترز. (مصباح الهدایه چ همایی ص
246). این چنین صحبتی از انفراد و ملازمت نوافل اعمال فاضلتر. (مصباح الهدایه ایضاً ص
324). نفس به واسطه ٔ حسن تربیت ابرار و ملازمت صحبت اخیار، به نقوش آثار خیر منتقش گردد. (مصباح الهدایه ایضاً ص
340). و حال آنکه هیچ مشوش و شوراننده ٔ وقت آن مداخلت و ملازمت ندارد که نفس او. (مصباح الهدایه ایضاً ص
422).
من و ملازمت آستان پیر مغان
که جام می به کف کافر و مسلمان داد.
آذربیگدلی .
-
ملازمت کردن ؛ مشغول بودن و مواظب بودن . (ناظم الاطباء).
|| پیوسته بودن در جایی یا با کسی . جدا نشدن . دور نشدن از جایی یا از کسی
: از آداب مرید بلکه از فرائض حال او آن است که موضع ارادت خویش ملازمت کند و به سفر بیرون نشود. (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه چ فروزانفر ص
735). شهزاده غازان در اوردوی بولوغان خاتون می بود و ملازمت بندگی اباقاخان می نمود. (تاریخ غازان ص
7).
-
ملازمت نمودن بر کاری ؛ در آن ثبات ورزیدن . پایداری کردن در آن
: پس اگر با وجود توکل و ترک معلوم بر صوم ملازمت نماید نور علی نور بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص
338). هرگاه کسی بر این شرایط ملازمت نماید فایده ٔ صوم او را حاصل گردد. (مصباح الهدایه ایضاً ص
339). و رجوع به ملازمه و ملازمة شود.
|| (اِمص ) خدمت و بندگی و اطاعت و فرمان برداری . (ناظم الاطباء)
: روح افزا به ملازمت دختر شاه می بود. (سمک عیار ج
1 ص
50).
-
ملازمت کردن ؛ یاری کردن . خدمت کردن ونوکری کردن . (ناظم الاطباء). پیوسته در خدمت کسی بودن .
|| (اصطلاح تصوف )مراد ذکر است که اصل ششم است که در آن کوش که از ذکر غیر حق به در آیی که فرموده اند: واذکر ربک اذا نسیت .
یعنی که بگو تو ذکر ما از دل و جان
وقتی که فراموش کنی هر دو جهان .
(از فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سجادی ).