ملبس . [ م ُ ل َب ْ ب َ ] (ع ص ) پوشیده و پنهان . مختلط و پوشیده . || مأخوذ از تازی ، لباس پوشیده و زینت یافته . (ناظم الاطباء). پوشیده . در بر کرده . جامه پوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: گلزار ملبس و ملمع شد
از جامه ٔ ششتری و نیسانی
۞ .
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 516).
-
ملبس به فلان لباس گردیدن ؛ فلان لباس در بر کردن .
- || در شاهد زیر به رنگ و لباس عباسیان درآمدن . تیره و سیاه گردیدن
: چون شعاع خورشید جهان تاب در جوف زمین متواری گشته زمانه ملبس به لباس عباسیان گردید. (عالم آرا).
-
ملبس شدن ؛ پوشیدن . در بر کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملبس کردن ؛ پوشانیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| لغتی مولد است به معنی نقل و آن بادام و جز آن است که به شکر گرفته باشند. (از اقرب الموارد).