اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملبس

نویسه گردانی: MLBS
ملبس . [ م ُ ل َب ْ ب َ ] (ع ص ) پوشیده و پنهان . مختلط و پوشیده . || مأخوذ از تازی ، لباس پوشیده و زینت یافته . (ناظم الاطباء). پوشیده . در بر کرده . جامه پوشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گلزار ملبس و ملمع شد
از جامه ٔ ششتری و نیسانی ۞ .

عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 516).


- ملبس به فلان لباس گردیدن ؛ فلان لباس در بر کردن .
- || در شاهد زیر به رنگ و لباس عباسیان درآمدن . تیره و سیاه گردیدن : چون شعاع خورشید جهان تاب در جوف زمین متواری گشته زمانه ملبس به لباس عباسیان گردید. (عالم آرا).
- ملبس شدن ؛ پوشیدن . در بر کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملبس کردن ؛ پوشانیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| لغتی مولد است به معنی نقل و آن بادام و جز آن است که به شکر گرفته باشند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ملبس . [ م َ / م ِ ب َ ] (ع اِ) هرچه درپوشند. (مهذب الاسماء). جامه و پوشش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه و پوشش و هر چیز که بدن را بپوشاند...
ملبس . [ م َ ب َ ] (ع اِ) هر چیزی که از آن برخورداری کنند و تمتع برند. (ناظم الاطباء). ما فی فلان ملبس ؛ ای مستمتع. (ناظم الاطباء) (از اقرب ...
ملبس . [ م ُ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) مختلطکننده و درآمیزنده و پنهان کننده ٔ حق و راستی . || فریبنده . || سوداگر مکار و فریبنده . (ناظم الاطباء).
ملبس . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) امر ملبس ؛ کار مشتبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ملبس . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) شب . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بهیک bahik (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.