ملحد
نویسه گردانی:
MLḤD
ملحد. [ م ُ ح َ ] (ع اِ) شکاف در گور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکاف مایلی که در عرض قبر یعنی پهلوی آن باشد. (از اقرب الموارد). || (ص ) گور لحددار. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ملحد. [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) از راه حق برگردنده و فاسق و بیدین . (غیاث ) (آنندراج ). از راه حق برگشته و فاسق و بیدین و کافر و بت پرست . (ناظم ا...
ملحد: کسی که خدا را باور ندارد. (https://www.cnrtl.fr/definition) همتای پارسی این واژه ی عربی، بِکدین bekdin است که در سغدی: بکذینی bekżini می باشد. م...
ملحد شکل. [ م ُ ح ِ . شِ] (ص. مر. نسبی) ملحد روش. کافرانه، مانا بکافر. ملحدانه. از روی کفر و بیدینی و الحاد. از راه حق برگردنده و فاسق و بیدین. (غیاث ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
علاءالدین ملحد. [ ع َ ئُدْ دی ن ِ م ُ ح ِ ] (اِخ ) محمد. حاکم ملحدان قلعه ٔ اسماعیلیه در زمان سلطان محمد خوارزمشاه . (از حبیب السیر چ خیام ج ...
ملهد. [ م ُل َهَْ هََ ] (ع ص ) به دست درخسته شده . (آنندراج ). به دست درخسته و به خواری سپوخته شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب...