اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملک

نویسه گردانی: MLK
ملک . [ م ُ ] (اِ) کلول باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 253). دانه ای باشد بزرگتر از ماش و آن را پزند و خورند و به عربی جلبان خوانند. (برهان ) نوعی از غله باشد بزرگتر از ماش که حیوانات را فربه کند و به گاو دهند و به عربی جلبان گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دانه ای سیاه بزرگتر از ماش و مأکول که به تازی جلبان گویند. (ناظم الاطباء). دانه ای است چون ماش و بعضی کلول خوانند. در مهذب الاسماء جلبان عربی را به ملک فارسی ترجمه کرده و ظاهراً ملک همان است که امروز خلر می گوییم . (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 253). قسمی خلر فرومایه . گاودانه . حب البقر. جلبان . سنگنک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بسا کسا که ندیم حریره و بره است
و بس کس است که سیری نیابد از ملکی .

بوالمؤید (از لغت فرس چ اقبال ص 254).


فقها جمله زین غذا بردند
هرچه باقی شد این خران خوردند
گر بدانستی این نظام الملک
می ندادی به وقف یک من ملک .

سنائی (از آنندراج ).


ملک مطلب گر نخوردی مغز خر
ملک گاوان را دهند ای بی خبر.

عطار (از آنندراج ).


به مشتی ملک پرکردن شکم را
جوی انگاشتن ملک و حشم را.

عطار (از آنندراج ).


همه ملک تو و این ملک یکسر
ز ملکی نه ز گاورسی است کمتر.

عطار.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
ملک دیدار. [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) فرشته رو. فرشته سیما. آنکه چهره ای چون فرشته دارد. زیباروی : فلک قدر ملک دیدار گردون فر دریادل جهان آرای ملک ا...
ملک حسینی . [ م َ ل ِ ح ُ س ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) یکی از گوشه های دستگاه نواست . (فرهنگ فارسی معین ).
ملک حسینی . [ م َ ل ِ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حاجی آباد ایزدخواست که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 198 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
ملک حیدری . [ م َ ل ِ ح َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرکی است که در بخش شیب آب شهرستان زابل واقع است و 1146 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
ملک خطابی . [ م َ ل ِ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خالصه است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 172 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرا...
ملک جهان . [ م ُ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندرمن است که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 217 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغ...
ملک الهند. [ م َ ل ِ کُل ْ هَِ ] (ع اِ مرکب ) پادشاه هندوستان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون ملک الهند است آن دیدگانش گردش بر، خادم هندو...
ملک انگیز. [ م ُ اَ ] (نف مرکب ) ملک آور. پیروزی رسان . ملک رسان : به پیروزی ّ و بهروزی همی زی با دل افروزی به دولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخ...
ملک پروری .[ م ُ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملک پرور. مملکتداری . کشورداری توأم با حسن تدبیر : از رحم عروس بخت این حرم حلال رانو...
کتاب ملک جمشید، طلسم آصف و طلسم حمام بلور یکی از داستان‌های عامیانهٔ زبان فارسی و رایج در عصر قاجار است. در پایان کتاب ذکر شده که نقال این داستان محمد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.