ملک
نویسه گردانی:
MLK
ملک . [ م َ / م ِ / م ُ / م َ ل َ ] (ع اِ) آبخور و چراگاه و شتر با چاه که بکنند و بگذارند در وادی . (منتهی الارب ): ما له فی الوادی ملک ؛ یعنی مر او را در وادی آبخور و چراگاه و مال و شتر و چاهی که برای خود کنده باشد نیست . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
ملک خو. [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) ملک خوی . ملک خصال . فرشته خوی . فرشته نهاد. آنکه خصلت و خوی وی چون فرشتگان باشد. نیكخو : آن ملک رسم و ملک طبع و...
ملک سر. [ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
ملک فر. [ م َ ل ِ ف َرر ] (ص مرکب ) که دارای فر و شکوه پادشاهی است : هم ملک فر و هم ملک زاده داد مردی و مردمی داده .نظامی .
ملک فره . [ م َ ل ِ ف َرْ رَ ] (ص مرکب ) ملک فر : میر محمود ملک زاده ٔ محمودسیرشاه محمود ملک فره ٔ محمودفعال . فرخی .رجوع به مدخل قبل شود.
ملک طبع. [ م َ ل َ طَ ] (ص مرکب )که سرشتی چون فرشتگان دارد. فرشته نهاد : آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدوهر زمان زنده شود نام ملک نوشرو...
ملک سهم . [ م َ ل َ س َ ] (ص مرکب ) ظاهراً کنایه از کسی که حظ و بهره یا هیبت و شکوه فرشتگان دارد : قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرورملک فع...
ملک ران . [ م ُ ] (نف مرکب ) اداره کننده ٔ ملک . فرمانروایی کننده . فرمانروا : ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران . عثم...
ملک رود. [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
ملک زاد. [ م َ ل ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) ملک زاده . شاهزاده . فرزند شاه : پارسا بود و سخت با رای و تدبیر بود چنانکه ملک زادان باشند. (ترجمه ...
ملک خوی . [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) ملک خو : عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد. سعدی (کلیات چ مصفا ص 423).دمی در صح...