اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملک

نویسه گردانی: MLK
ملک . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) لاذهبن فاما ملک و اما هلک ؛ یعنی هرآینه می روم یا بزرگی و عظمت است در آن و یا هلاکت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ملک فعال . [ م َ ل َ ف ِ] (ص مرکب ) آنکه کردار وی مانند فرشته بود و نیک کردار. (ناظم الاطباء). ملک فعل . و رجوع به ملک فعل شود.
شاه ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) ملقب به الجندی . حاکم شهر جند بود و در سال 432 هَ . ق . خوارزم رااز دست اولاد آلتونتاش خوارزمشاه بیرون کرده . ر...
رجم ملک . [ رَ م ِ م َ ل ِ ] (اِخ ) (به معنی دوست سلطان ) یکی از اسیرانی که فرستاده شدند که در هیکل در حضور خداوند نماز گزارند. (قاموس کتاب...
زرده ملک . [ زَ دِ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کله بوز است که در بخش مرکزی شهرستان میانه واقع است و 111 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
داود ملک . [ وو م َ ل ِ ] (اِخ ) از امرای سلطان جلال الدین سیورغتمش قراختائی است در کرمان . رجوع به حواشی تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص...
حافظ ملک . [ ف ِ م َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به حافظبن غیاث الدین و حافظ ایوبی شود.
حسن ملک . [ ح َ س َ م َ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رستاق خمین شهرستان محلات ، 16هزارگزی خمین . دارای 60 نفر جمعیت است . (از فرهنگ ...
چاه ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جندق و بیابانک بخش خور بیابانک شهرستان نائین که در 35 هزارگزی باختر خور، کنار راه جن...
اعظم ملک . [ اَ ظَ م َ ل ِ ] (اِخ ) پسر عمادالدین والی بلخ . وی بکمک ملک شیر حکمران کابل بغزنه حمله برده آن شهر را از عمدةالملک برادر رضی م...
باغ ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. این دهستان در بین دهستانهای قلعه ٔ تل ابوالعباس ، میدرود ...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۲۹ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.