اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملک داری

نویسه گردانی: MLK DʼRY
ملک داری . [ م ُ ] (حامص مرکب ) حکومت و فرمانروایی . (ناظم الاطباء) :
به ملک داری تا بود بود و وقت شدن
بمانداز او به جهان چون تو یادگار پسر.

فرخی .


پنج پسر داشت ۞ همه به رجاحت عقل و رزانت رای و اهلیت ملک داری و استعداد شهریاری آراسته . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 12).
ملک داری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند، عاقل و هشیار باش .

سعدی (کلیات چ مصفا ص 829).


عهده ٔ ملک داری کاری است عظیم . (نصیحة الملوک سعدی ، کلیات چ فروغی ص 8). و رجوع به ملک دار شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.