ملک سیرت . [ م َ ل َ رَ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم معصوم و عفیف . ملک نهاد. (آنندراج ). آنکه خوی وی مانند فرشته باشد. خوش خوی . (ناظم الاطباء)
: قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرور
ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.
فرخی .
ملک سیرتی ، پری صورتی ، متناسب خلقتی چون ماه و مشتری در قبای ششتری . (سندبادنامه ص
102).
شنیدم که نامش خدادوست بود
ملک سیرت و آدمی پوست بود.
سعدی (بوستان ).