ملک شرق . [ م َ ل ِ ک ِش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه مشرق . که بر مشرق حکومت و سلطنت دارد. در شواهد زیر ظاهراً کنایه از سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی است
: تا ثنای ملک شرق بود
به ثنای دگران رنج مبر.
فرخی .
بر بساط ملک شرق ازاو فاضل تر
کس بننشست و کسی کرد نیارد بیداد.
فرخی .
پاکیزه دل است این ملک شرق و ملک را
پاکیزه دلی باید و پاکیزه دهایی .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 96).