اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملکی

نویسه گردانی: MLKY
ملکی . [ م َ ل َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به مَلِک ۞ ، یعنی پادشاهی . (ناظم الاطباء). شاهی . سلطنتی :
به گاه خلعت دادن به گاه صله ٔ شعر
نه سیم تو ملکی و نه زرّ تو هروی .

منوچهری .


بتافت از افق ملک و آسمان بقا
دو کوکب ملکی ۞ چون دوپیکر جوزا.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 29).
دو جوهر ملکی در دوپیکر فلکی
که این ندارد جز آن و آن جز این همتا.

جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 29).


|| ملکشاهی . جلالی (تاریخ ، ماه ، سال ): جهانتاب نام ماه پنجم است از ماههای ملکی . || نوعی اطلس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از آن هزار قبای اطلس معدنی و ملکی و طمیم و نسیج و ممزج و مقراضی و اکسون هیچ نپسندید. (چهارمقاله صص 33 - 34). || قسمی از پااوزار مانند گیوه . (ناظم الاطباء). || قسمی گیوه ٔ ریزبافت گران قیمت . قسمی گیوه از جنسی نفیس . قسمی گیوه ٔ لطیف و ظریف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ملکی . [ م َ ل َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به ملک ، یعنی فرشته . (ناظم الاطباء). فرشته ای . چون فرشتگان . درخور فرشتگان . مَلَکیة : همت...
ملکی . [ م َ ل َ ] (حامص ) ملک بودن . فرشته بودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرشتگی : شاه ملکان پیشرو بارخدایان ز ایزد ملکی یافته و بارخد...
ملکی . [ م َ ل َ کی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به مَلِک ، و مَلَکیة تأنیث آن . (از اقرب الموارد). هرگاه اسم منسوب الیه ثلاثی و مکسورالعین باشد...
ملکی .[ م َ ل ِ ] (حامص ) ملک بودن . پادشاهی . شاهی . سلطنت : فرمود (انوشروان ) تا منذربن النعمن بن المنذر را ملکی عرب دادند. (فارسنامه ٔ ابن ا...
ملکی . [ م ِ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به ملک . متصرفی و هر چیز که در قبضه ٔ تصرف کسی باشد و مالک آن بود. (ناظم الاطباء). برابر اقطا...
ملکی . [م ُ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به ملک و مملکت . کشوری . مملکتی . ولایتی . وطنی . (از ناظم الاطباء).
ملکی . [ م ُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه است و 487 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ملکی . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم است که در شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: بژنا داشتاری bežnâ-dâŝtâri (بژنا، سغدی؛ داشتاری از پهلوی: dâŝtârih: دارندگی، ملکی) **** فانکو آدینات 09...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.