ممتعض
نویسه گردانی:
MMTʽḌ
ممتعض .[ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) خشم گیرنده . (از منتهی الارب ). خشمناک . (ناظم الاطباء). خشمگین : بهاءالدوله بدان ممتعض و خشمناک شد و بفرمود تا آن غلام را پوست از سر تا پای بیرون کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). امیر ناصرالدین از بی حفاظی و عذر او ممتعض شد و عزم ناحیت سیستان پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || دشوار. (ناظم الاطباء). رجوع به امتعاض شود.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ممتاز لکهنویی . [ م ُ زِ ل َ هََ ] (اِخ ) مولوی احسان اﷲخان فرزند شیخ عظمةاﷲ مقیم قصبه ٔ اونام از مضافات لکهنو. ادیب و شاعر بود (قرن سیزدهم )....
ممتاز خراسانی . [ م ُ زِ خ ُ ] (اِخ )میر ممتاز... از شاعران قرن یازدهم است . از اوست :چون دهم تسکین ز پیغامت دل افسرده راکی توان افروخت از...
ممتاز سمرقندی . [ م ُ زِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) ملا محمد عابد فرزند ملا محمد زاهد. از شاعران قرن یازدهم . هفت قلم را خوش می نوشته . از اوست :یک عم...