منال . [ م َ ] (ع اِ) جای یافتن چیزی . (غیاث ). || (مص ) نیل . یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در عربی مصدر است و به معنی یافتن و به چیزی رسیدن یا چیزی به کسی رسیدن . (کلیله و دمنه چ مینوی حاشیه ٔ ص
313)
: اگر در باب ایشان اصطناعی فرمائی ... به منال و اصابت که از اشغال یابند شادمان و مستظهر شوند. (کلیله ایضاً).
-
بعیدالمنال ؛ که دست یافتن بدان دشوار باشد
: همت بر کاری بعیدالمنال گماشته است که بدان دشوار توان رسید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص
238).
|| (اِ) طور و طریقه و منوال وخوی . (ناظم الاطباء). || حاصل و محصول اراضی ملک و باغ و مزرعه و جز آن . (از ناظم الاطباء). محل حصول شی ٔ، چنانکه اراضی ملک و جاگیر و باغ و مزرعه و دکان که این همه محل حصول مال و زر هستند. (غیاث )
: ولیکن گرفتم که هرگز نجویم
نه ملک و منالی نه مال و متاعی .
خاقانی .
چه یافتن منال بی وسیلت مال دشخوار و ناممکن بود. (سندبادنامه ص
293).
بنده صاحب عیال و مال نداشت
بجز آن مزرعه منال نداشت .
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 340).
منال مسلمانان کلی برمی داریم . (المضاف الی بدایع الازمان ص
20). از جهت موضوع غله ٔ منال ایشان که راه حرمت نرفته بود... (المضاف الی بدایعالازمان ص
35). || مال و دولت و ثروت . (ناظم الاطباء). آنچه یابند از مال و ثروت و خواسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: به پیراستن کار و به آراستن ملک
از او یافته هر شاهی رسمی و منالی .
فرخی .
نگردد چون منی خود گرد بیشی
نه گرد حیلت از بهر منالی .
ناصرخسرو.
نیست در این کنج و در این نیز گنج
نامدم اینجای ز بهر منال .
ناصرخسرو.
ز رای تست خرد را دلیل و یاریگر
ز دست تست سخا را منال و دست گذار.
مسعودسعد.
به منال و اصابت که از اشغال یابند شادمان و مستظهر شوند. (کلیله و دمنه ).
نه در صدر تملق کنم ز بهر طمع
نه از ملوک مذلت کشم ز بهر منال .
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج
1 ص
241).
خلق همه عالم ز تو با نفع ومنالند
بر عالمیان عالم نفعی و منالی .
سوزنی .
چهار چیزکه اصل فراغت است و منال
نیرزد آن به چهار دگر در آخر حال
کند
۞ به شرم ملامت ، عمل به خجلت عزل
بقا به تلخی مرگ و طمع به ذل سؤال .
اثیرالدین اخسیکتی (دیوان چ همایونفرخ ص
434).
بهر منال عیش ، ز دوران منال بیش
بهر مدار جسم به زندان مدار جان .
خاقانی .
سپاس من نه از وجه منال است
بدان وجه ست کاین وجهی حلال است .
نظامی .
زهی سخای تو بر آز تنگ کرده مجال
زهی عطای تو بر ما فراخ کرده منال .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص
193).
در حجره ٔ وهم و خیال جهت حطام و منال پیش چون خودی بیش منال . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
اگر نه رشحه ٔ فیض سخای اوباشد
خرد امید نبندد دگر به نیل منال .
عبید زاکانی (دیوان چ اقبال ص 29).
-
مال و منال ؛ ثروت و خواسته
: آن پادشاهزاده ای بود که مال و منال خود به فساد جمع کرده بود. (قصص الانبیاء ص
174).
گفت پندار که از مال و منال
کشتیی بود ترا مالامال ...
جامی .
ما را تو و قبول نیازی و خلوتی
مال و منال هر دو جهان از رقیب ما.
نظیری .
|| عطیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).