گفتگو درباره واژه گزارش تخلف منتصب نویسه گردانی: MNTṢB منتصب . [ م ُت َ ص َ ] (ع ص ) دیگ بر بار. دیگ نصب شده : بئس المطاعم حین الذل یکسبهاالقدر منتصب و القدر مخفوض .سعدی (گلستان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی منتصب منتصب . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) برپای خاسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برپای شونده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- غ... منتصب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. منتسب همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هاگر hāgar (کردی)***فانکو آدینات 09163657861 منتسب منتسب . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نسبت دارنده با کسی . (آنندراج ). نسبت دارنده و قوم و خویشی کرده و پیوسته شده به کسی یا طایفه ای . (ناظم الاطب... منتسب منتسب . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) نسبت داده شده . منسوب : و امروز نیستند پشیمان ز فعل بدفعل بعد از پدر به تو مانده ست منتسب .ناصرخسرو (دیوان چ ت... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود