منح
نویسه گردانی:
MNḤ
منح . [ م َ ] (ع مص ) دادن . (المصادر زوزنی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دادن و عطا کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || منح الناقة؛ پشم وشیر و بچه ناقه خاص کرد جهت وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ): منح الناقة او الشاة؛ داد ماده شتر و یا گوسپندرا به اینکه پشم و شیر و بچه ٔ آن مال او باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مِنحَة شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مشتکی منه . [ م ُ ت َ کا م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) موضوع شکایت و شکوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مفروق منه . [ م َ قُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بزرگتر که عدد خرد را از آن بیرون کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کاهش یاب . (...
مالابد منه . [ ب ُدْ دَ م ِ ن ْ ه ْ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ۞ آنچه از آن گزیری نیست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و با این همان نجاستهای نامیده می شود که آلوده کند پیش و پس آدمی را، مانند: شاشه و ککه. برگرفته از کتاب فقه چارمذهب به زبان عربی
گوئه منه پن فو. [ ءِم ِ ن ِ پ َ ف ُ ] (اِخ ) ۞ مرکز بخش لوار آتلانتیک ۞ از ناحیه ٔ شاتوبریان ۞ دارای 5300 تن جمعیت . این شهر مرکز فروش مح...
گوئه منه سوراسکورف . [ ءِ م ِ ن ِ اِ کُرْ ] (اِخ ) ۞ مرکز بخش مربیهان ۞ از ناحیه ٔ پنتی وی ۞ که دارای 2000 تن جمعیت و قصر ویرانی است .