منذر
نویسه گردانی:
MNḎR
منذر. [ م ُ ذِ ] (اِخ ) ابن محمد (229-275 هَ . ق .). از ملوک بنی مروان اندلس است که بعد از فوت پدر به فرمانروایی رسید و قریب به دو سال حکمرانی کرد. (از حبیب السیر ج 2 ص 569). منذربن محمدبن عبدالرحمن بن الحکم بن هشام اموی ، مکنی به ابوالحکم از ملوک دولت امویه ٔ مغرب است . وی بعد از وفات پدر به حکومت اندلس رسید. (273 هَ . ق .) و در جنگی به اطراف بریشتر کشته شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1071). رجوع به همین مأخذ و الحلل السندسیه ص 300 و طبقات سلاطین اسلام و ابن اثیر ج 7 ص 174 شود.
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
هشت منظر. [ هََ م َ ظَ ] (اِخ ) به معنی هشت مرعی است که هشت بهشت باشد. (برهان ) : یک دو شد از سه حرفش ، چاراصل و پنج شعبه شش وز و هفت خسرو، نُه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ملک منظر. [ م َ ل َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) آنکه رخسار وی مانند فرشته باشد. (ناظم الاطباء). فرشته روی . ملک سیما. ملک طلعت . زیباروی .
کهن منظر. [ ک ُ هََ / هَُ م َ ظَ ] (ص مرکب ) که منظر پیران دارد. پیرطلعت . کنایه از دنیا : بلبلی زین بیضه ٔ خاکی گذشت طوطیی نو زین کهن منظر ب...
خوب منظر. [ م َ ظَ ] (ص مرکب ) خوش سیما. خوبرو.خوش قیافه . خوش رو. (یادداشت بخط مؤلف ) : شه خوب صورت شه خوب سیرت شه خوب منظر شه خوب مخبر. فرخی...
خوش منظر. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ظَ ] (ص مرکب ) خوب چهره . نیک سیما. نیکودیدار. (ناظم الاطباء). خوش نما. خوب دیدار. (یادداشت مؤلف ). خوبروی : که د...
زشت منظر. [ زِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی . (آنندراج ): مکنور؛ سطبر و زشت منظر و... (منتهی الارب ).
تحت منظر. [ ت َ ت ِ م َ ظَ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در دوازده هزارگزی شمال خاوری نیشابور قرار دار...
چهار منظر. [ چ َ / چ ِ م َ ظَ ] (اِ مرکب ) کنایه از فلک چهارم است که فلک آفتاب باشد. (آنندراج ).
حسن منظر. [ ح ُ ن ِ م َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نیکورویی . رجوع به ترکیبات حسن شود.